shit
راجب اینکه حرفامو به کی بگم خیلی فکر کردم توی زندگی من هیچکس واسم گوش نیست جز مادرم
که اونم بعد از چن دقیقه حرف زدن میگه حرفایی ک زدی همش حقیقت بود ؟
و من تنها پاسخی که میتونم بدم اینه ک نه مامان جان همش کسشر بود تا عکس العمل تورو بفهمم ... توی زندگیم من واسه همه گوش شدم اما زبون نبودم هیچوقت هیچکس ننشست پای حرفام تا واسش از بدبختیام بگم
خب راجب این روزا
سخت ترین چیزی ک هنوز واسم هضم نشده حرفای اون پشت سرم توی گروه لعنتیشون بود
اینکه من کس خودمو ندیدم یا اگه تو دردسر بیوفته منو ول میکنه یا توانایی اینو داره همزمان با منو یه داف دیگه چت کنه
اولش این حرفا تا استخونمو سوزوند و ساعت ها و شبها بخاطرش گریه کردم اما بعدش گفتم کون لق خوذم ک به همچین ادم لاشی دوست شدم ولی اینکه اون باعث شد درجه نفرتم نسبت به خودم یه شبه از 0 به 100برسه حقیقتی انکار ناپذیره ....
تو زندگی من همه ادما خوشگل ترن همه ادما خوش صدا ترن
همه موفق ترن نمیدونم چه مرگمه نمیدونم چرا همیشه این حس باهامه ک تو یه تیکه گوهِ اشتباهی هسی
یه تیکه گوهی که جز مامان و مامان بزرگت کسی تاب تحملتو نداره
نظرات شما عزیزان: