سیـــبِ ســبزم

ول کن!

کسی که تکیه گاهش تو دنیا تو بودی رو کنار گذاشتی تا به کی برسی؟

کسی که خالصانه عاشقت بود...

بلاکم میکنی ؟ وقتی هیچ حرفی بهت نزده ام 

کاش میدونستم اخرین تماسمون همون تماس دم پارک بود

کاش حرف زده بودم کاش گفته بودم چقدر دلم میخواد الان پیشم بودی دستاتو میگرفتم کاش میگفتم کنار کتاب و رانی و پاستیلم جای تو کم هست 

کاش میگفتم این شهر فقط و فقط بودن تورو کم داره 

من هیچوقت باهات قدم نزدم 

هیچوقت تو چشمات نگاه نکردم هیچوقت دستمو توی جبیت نزاشتم 

باهات تو یه لیوان میلک شیک نخوردم 

از دستت فرار نکردم 

موهای دستتو پر ندادم 

واست دستبند دوستی درست نکردم 

رو صورتت زوم نشدم و جوشاتو از نزدیم ببینم ریشه ی سیبلت خال های صورتت 

تقریبا هیچ تجربه ای نداشتیم 

هیچوقت بسته پستی نیومد در خونمون به اسم تو

هیچ نامه ای تو روز تولدم دریافت نکردم 

من در انتظار یه کاغذ پاره که با دست خط تو جمله دوستت دارم نوشته شده باشه منتظر موندم 

قریب به 6 سال منتظر موندم....

وقتی به گذشته فکر میکنم بودن با تو فقط دو کلمه بود حسرت و دلگیری 

غم ماه شهریور خلاصه میشه توی بودن با تو 

شهریور ماهیه که منو یاد تو میندازه شهریور بوی تو میده 

روز تولد کنار دریا بوی تو میده 

شامپوی نعنا و لیمو بوی تو میده

پاکت خالی چهارخونه بوی تو میده

خسته ام از تصور بوی تو 

خسته ام از ربط دادن هر چیز بی ربطی به تو

نلاش کردم از 9 آذر تا 7.6 ماه بعدش تلاش کردم هیچ مکالمه ای نداشتیم  ولی تو هنوز برام عین روز اول بودی 

حسم تغییر نکرد 

تیر اخرت 6 شهریور بود که بلاکم کردی و من اینو به عنوان انتخاب جدایی ات میپذریم 

امیدوارم بتونم فراموشت کنم ..

 

نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1402برچسب:,ساعت 18:24 توسط سیبِ سبزم| |

اولین شبی که فهمیدم کوچولومون دلبسته تا 7 صبح بیدار بودم و اشک میریختم قدمی با خفه کردنش توی خواب فاصله نداشتنم 

نمیدونستم بپذیرم 

اونشب در کوته فکر ترین حالت ممکن بودم 

نمیخواستم از دستم بره 

نمیخواستم آسیب ببینه 

من اون شب دومین شکستمو به فاصله یک روز خوردم 

شکست از کسی که 6 سال دلبسته اش بودم 

تو کسی بودی که بخاطرت تا صبح بیدار موندم تو کسی بودی که به عشق بغل کردنت توی خواب میخوابیدم 

من بخاطرت از خودم از درسم از صداقتم با مادرم گذشتم 

من دوست داشتم لمست کنم دوست داشتم تورو ببینم 

وقتی از غرورم گذشتم و بهت زنگ زدم بدون خیلی درمونده ام زود قطع نکن 

نگو کار دارم 

نگو باید برم 

مثل قبل قربون صدقه برو 

مثل قبل اونقدر حرف بزن که دستم خواب بره 

وقتی بهت گفتم این روزا عصبیم چرا علتشو نپرسیدی وقتی گفتم پیام نده دعوامون میشه چرا نگفتی نترس حواسم هست 

وقتی بهم گفتی چند دقیقه دیگه زنگ میزنم میدونستم علاقه مند نیستی برای همین گفتم زنگ نزن دارم میرم خونه ولی بخدا از ته وجودم میخواستم زنگ بزنی 

پس بهم حق بده وقتی دیدم خواهرم عاشق شده حسودی کنم 

وقتی جفتتون هم اسم بودید 

به وضوح حسرت رو دیدم 

اولش عصبانی بودم ولی خوشبحالت خواهرم خوشبحالت کسی دوستت داره که حاضره بخاطرت اون طرف صورتشم سیلی بخوره 

خوشبحالت کسی دوستت داره 

چرا من هیچوقت دوست داشتنی کسی نبودم 

چرا همیشه اون دختر ضمختی بودم که کسی جرعت نزدیک شدن باهاش رو نداره 

چرا همیشه اونیم که ترک میشه 

پس حق بده حسودی کنم 

 

نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1402برچسب:,ساعت 18:9 توسط سیبِ سبزم| |


Power By: LoxBlog.Com